.

.

سروده های جواد کاظمینی
.

.

سروده های جواد کاظمینی

آتش زیرِ خاکستر

آتش زیر خاکستر

 

تو با پاییز همدستی و من با برگ همبستر

و میخواهم تورا با دوریَت از پیش هم بهتر

 

من از سرمای احساست شکایت می کنم،اما

تو همرنگ زمستانی و آتش زیر خاکستر

 

من آن گلدانِ کهنه پشت دیوار اتاقت یا

گلِ خشکی اگر تا خورده بینِ صفحه ی دفتر...

 

تو زیبایی و جایت دست های سرد گلدان نیست

همان یاسِ سپیدی بسته بر گیسوی یک دختر

 

و می ترسم از آن روزی که میگویی به لحنی تلخ

تو،با پاییز همدستی و من، با برگ همبستر 

 

جواد کاظمینی/مجموعه ی "بیست دقیقه به هشت"/انتشارات فصل پنجم

سیاهی

سیاهی

 

شبهای من به غیرِ سیاهی نداشتند

جز چند حسِّ مبهم و واهی نداشتند

  

گنجشکهای باغ شبیه من اند چون

هرگز امید و پشت و پناهی نداشتند

 

گم می شوند بینِ من و شهر سایه ها

بیچاره های شب زده "ماه"ی نداشتند

 

هر روز میرسی و مرا دوره میکنی

بن بست های من به تو راهی نداشتند

 

جنگل به دست آتشِ دیوانه گُر گرفت

امّا درخت ها...

               گناهی نداشتند

جواد کاظمینی

عوض شود...

عوض شود...

 

حرفی بزن که حال و هوایم عوض شود

 لحنی که مانده توی صدایم عوض شود

 

با من قدم بزن که مگر روز آخری

 کوچه به کوچه دلهره هایم عوض شود

  

آمد صدای "اشهد ان لا اله..." نه

 یکبار می شود که خدایم عوض شود؟!

  

یک لحظه با تو زندگی و بعد، مرگ،مرگ...

 نفرین به من اگر که دعایم عوض شود

  

این آرزو فسیل شده در دلم،شبی

با آدمِ کنار تو جایم عوض شود

  

آغوشت استوا و من از قطب بدترم

تایی بزن به نقشه دمایم عوض شود

 

 کو شانه هات؟!تکیه به دیوار داده ام

 کو دستهات؟!تا که عصایم عوض شود

 

با دیدنم که رنگ نگاهت عوض نشد

شاید شبیه سایه بیایم...عوض شود

 

طبل بزرگ و پای چپ،این عادلانه نیست

ای زندگی امان بده پایم عوض شود

 

من درد میکشم به من امروز را ببخش

حرفی بزن که حال و هوایم عوض شود

 

جواد کاظمینی