.

.

سروده های جواد کاظمینی
.

.

سروده های جواد کاظمینی

پر از راز

پر از واژه اند

 نگاهشان که میکنم تازه میفهمم که نمیفهمم!!

 دنیایی در مدارشان میچرخد...

 کتابهایی که بهترین صفحاتش در آنها گنجانده شده است و شاعرانی که به دست آنها شاعر شده اند و شاعرانی که به پای آنها شعر ریخته اند

پر از رمز

 پر از راز

 پر از حرفهایی که یا باید فیلسوف باشی تا بفهمیشان یا شاعر باشی که بسراییشان

 یک شب برفی را تصور کن یا مزرعه ی آفتاب گردان یا... نمیدانم

 نمیدانم ... 

اصلن هر چه در دنیا از همه زیباتر است را تصور کن

نگاهشان که میکنم تازه میفهمم که هیچ نمیفهمم

 چشمهایت را نگه دار میروم دهخدا بیاورم

جواد کاظمینی

شروع آخر

شروع آخر

 

به عکسِ کهنه ی لای کتاب،خندیدی

به گریه گریه ی من بی حساب،خندیدی

 

کنارِ سانحه ی تندباد خاطره ام

به گیجیِ سرِ این آسیاب،خندیدی

 

طناب را به سر و شاخه های من بستی

نگاه کردم و تو روی تاب،خندیدی

 

چه شد؟چرا؟به چه جرمی؟که بود؟تا به کجا؟...

سوال های مرا در جواب،خندیدی

 

اگر به یاری فنجان قهوه بیدارم...

اگر به دلخوشی اش وقتِ خواب،خندیدی...

 

شروعِ آخرِ من بود آن غروبی که...

به عکس کهنه ی لای کتاب،خندیدی

 

جواد کاظمینی/مجموعه ی "بیست دقیقه به هشت"/انتشارات فصل پنجم

عطر همیشگی

بعضی چیزها فاصله را نقض میکند

مثلن تو مرا به اسم کوچک صدا کنی

 یا

من به جای "بله" بگویم "جانم"

(یک حرفِ ساده)

 میشود چشمانت را ببندی،دستهایت را باز کنی

 آرام آرام انگشتانت را به هم برسانی و بگویی:

 «بازهم عطر همیشگی؟!»

(خیال)

 میشود بروی کنار پنجره منتظر بنشینی

 ماه که آمد

 دست تکان دهی

 ذوق کنی

 آب دهانت بپرد توی گلویت

 سرفه کنی ...

(تجسم)

میشود...

 بعضی چیزها فاصله را نقض میکند مثلن از اینجایی که من نشسته ام تا ایتالیا اندازه ی چند واژه و چند وجب فاصله است!

«آقا،سالاد سزار لطفن!»

جواد کاظمینی

شهرِ پروانه

شهر پروانه

 

از آهنگ عبورت خوابِ کوچه مختصر می شد

تمام شهر وقتی راه میرفتی خبر می شد

 

به پا کردی تو آتش  در میانِ شهر پروانه

و در هر لحظه چندین بالِ خسته شعله ور می شد

 

در آب حوض وقتی دست و صورت شسته ای دیدم

که گاهی گوشه ای از روسریِ ماه،تر می شد

 

فقط از ساعتم باید بپرسی بی تو،بعد از تو

چگونه روز را شب کردم و شبها سحر می شد

 

دلم اندازه ات هرگز نشد،هرکار میکردم

برایت تنگ بود و تنگ بود و تنگ تر می شد

 

جواد کاظمینی/مجموعه ی "بیست دقیقه به هشت"/انتشارات فصل پنجم